برایت گردن بندی از گریه خریدم...!
فراموش نکنی که گریه هایم گردن توست...!
دردم را به که گویم ؟
خواستم با نسیم بگویم ،سر گرم چمن بود .
خواستم بنشینم کنار دریا ،سر صحبت را باز کنم،با ساحل غرق گفتگو بود،
پیچک ناز می کرد بر سپیداری که بر تنه اش پیچیده بود و ....
خواستم با تو بگویم اما در خلوتت صدای غریبه ای را شنیدم .
درد خود را نگاه خواهم داشت ،شاید این سوختن خوشتر از آن افروختن
مجازی هستیم
اما دلمان مجازی نیست ، می شکند
حواست به تایپ کردنت باشد
** حرف آخر **
فکر می کنی الکلی ام
که تا اذیتم میکنی
زود می پرم
همین پرنده ی مهاجری
که این روزها
بخاطر تو
در خودش مست میکند
می خواهم بعد از این
به اندازه ی آسمانی که می شوی
در تو بپرم
گیرم که تف این زند گی
سر بالا نمی رود
کوکتل مولو-تف بخورد به این فواره
گربه ای که در چنگ هایش
ملق می زند
می دانی
عشق را هم اگر به کاغذ تبدیل کنی
موشک می شود
اینکه حالا باید سر به زیر بشوم
تا تو زیر هر چه می زنی
تیر بخورم
روی دیوار اتاقت خشکم بزند
حرفی نیست عزیزم
حرف آخر را کسی می زند
که از خودش پریده است...
خــــدایــــآ,هیـــــ چ تنـــهــآیــــی رو آنقـدر تـنــهآ نکــ ـن...
کـــ ــ ـه به هـر بــی لیــاقتـی بگــــه عشــــــــ ـ ـم...
من دیوانه ی آن لحظه ای هستم که تو دلتنگم شوی
ومحکم درآغوشم بگیــری
و شیطنت وارببوسیم
و من نگذارم!
عشق من،بوسه با لجبازی ، بیشتر می چسبد!
هیــ ـ ـ ــسسسسسسس...
عِشـ ـ ـقَم دَر آغُـ ـ ـوشِ دیــ ـ ـ ـگَریـ ـ ـ خوابیـ ـ ـدهـ اَسـتــ ـ
مَبادا بیـ ـ ـ ـدار شَـ ـ ـوَد "وجـ ـ ـدانـش"
ایست!!!!!!!!
آهای عقربه های نامرد شما را میگویم!!
دیگر بس نیست؟
شما را به دقیقه های انتظار آهسته تر
اینجا دلها به صورت متوالی میشکنند!!
یادمان باشد حرفی نزنیم که به کسی بر بخورد
نگاهی نکنیم که دل کسی بلرزد
خطی ننویسیم که آزار دهد کسی را
یادمان باشد که روز و روزگار خوش است و...
وتنها دل ما دل نیست...
با سکوت خیلی از مشکلها خودبه خود حل میشه
وقتی میخوای کسی ندونه که عاشقی
وقتی بخوای هیچکس نفهمه دلگیری
وقتی نخوای کسی بدونه ازش بدت میاد
و حتی وقتی که داری تو تنهایی پرپر میزنی
سکوت چقدر میتونه به آدم کمک کنه
وقتی به وقتش ازش استفاده کنیم
اما..
خیلی وقتها
نباید سکوت کردوما سکوت میکنیم
مثل وقتی که آخرین فرصت و
برای گفتن دوست دارم از دست میدیم...
اگه یکی رو دیدی که وقتی داری رد میشی بر میگرده نگات میکنه، بدون براش مهمی
اگه یکی رو دیدی که وقتی داری می افتی برمیگرده با عجله میاد به سمتت، بدون براش عزیزی
اگه یکی رو دیدی که وقتی داری می خندی برمیگرده نگات میکنه، بدون براش قشنگی
اگه یکی رو دیدی که وقتی داری گریه میکنی باهات اشک میریزه، بدون دوستت داره
اگه یکی رو دیدی که وقتی داری با یکی دیگه حرف میزنی ترکت میکنه، بدون عاشقته
این " جانی " که میگویی
جانم را می گیرد ...!
نزن این حرف ها را
دل من جنبه ندارد
موقعی که نیستی ...
دمار از روزگارم در می آورد..............
هر چه بگذریم از عاشقانه بودنهایت و عاشقانه سرودنهایت نمیشود گذشت....
هنوز شعرهایت را از برم!
لحظه ایی درنگ کن....!!!
میخواهم عکسی از عشق چشمانت بگیرم
چشمهایم را میبندم
و دوباره باز میکنم
اکنون نقش آن چشمانت در حافظه دلم ثبت است!!
عزیزم سلام یه چیزی ...
عزیزم سلام یه چیزی بیا بی وفا بشیم
دوست دارم که ما یه جور از همدیگه جدا بشیم
فکرشو کردم و گفتم واسه چی دیوونه شیم بهتره ما هم مث تموم عاقلا بشیم
هدف من و تو از حرفهای زیبامون چیه کاشکی تصمیم بگیریم با یکی آشنا بشیم
می دونی دیدم نمی شه من و تو با هم باشیم هر کدوم باید بریم دوباره مبتلا بشیم
ما دو تا اسیر همدیگه شدیم یه جور بد کاش فراموش کنیم و از دست هم رها بشیم
دور شدیم از حرفهای روزای آشنایی مون سخته اما بیا باز مث غریبه ها بشیم
ستاره خواستم بچینیم دیگه دستم نرسید ما باید نزدیکتر از این ستاره ها بشیم
یه چیزی مث یه شک من و رها نمی کنه بیا امشب و من و تو غرق دعا بشیم
فکرش و کردی دیگه خدا ما رو دوست نداره بیا باز بنده های عزیز واسه خدا بشیم
خواستم امتحان کنم تو رو ببینم چی می گی بیا به هر چی که بود تو شعر بی اعتنا بشیمهـر شــب از پُـشـت صـفـحـه ی کـوچـکِ
مــوبــایــلـم در آغــــوش مـی گـیـــرمـــت . . .
و نـمـیـدانـی کـه چـه آرامـــشـی سـت
هـــمـیـــن آغــــــوش خـــــیــــــالـی ...!
امشب دلم میخواهد به کسی بگویم'' دوستت دارم.''تو نهراس و آنکس باش.بگذار
با هر آنچه در توان دارم همین امشب به تو ثابت کنم که دوستت دارم.بگذار
برایت نقش آن دلباخته ای را بازی کنم که لحظه ای دور از محبوب خویش زندگی
را نمیتواند.بگذار همچون معشوقی که برای وصال معشوقش جان میدهد برایت جان
دهم.تو را ستایش کنم.بگذار در تاریکی به تو لبخند بزنم.نگذار زمان از دستم
برود و تو را درنیابم.میخواهم بیندیشی که همین امشب غیر از من کسی دیوانه
تو نیست هرچند که جاهلانه فکری باشد.کمی بیشتر با من و همین امشب بگذار
خیال کنم که جز تو کسی نیست.همین یک امشب را بگذار نقش بازی کنم.نقش حقیقت
را.همان که دور از تو بارها روبه روی آینه تمرین کرده ام.
ای آخرین ! آینه ام اینبار تو باش