کلبه عشـــــــق /SAN

حرف دل ...

کلبه عشـــــــق /SAN

حرف دل ...

خاطرات غم انگیز یک دختر جوان





وقتی باهاش آشنا شدم یه دختر بچه بودم....دختری که نمیدونست عشق چیه ،عاشقی چ جوری اصلا نمیدونست عاشق شدن ینی چی.....هرروز منو به خودش وابسته تر میکرد......بهم یاد داد چ جوری عاشق بشم......بهم یاد داد عشق و عشق بازی ینی چی....هرروز که میگذشت من بیشتر بهش وابسته میشدم..بیشتر عاشقش میشدم.....ماعاشق هم بودیم....عشقمون ناب بود....ن مثل این عشقای الکی....یک سال بود که فهمیده بودم عاشقی ینی چی...تمام کوچه هاو خیابونای تهرانو باهم گشته بودیم....جایی نبود که نرفته باشیم..عکاسی خونده بود...کلی ازم عکس انداخته بوداون روز.....روز نحث...روزی که خبر برام آوردن...روزی که من تنها شدم...از اون روز دوسال میگذره....دوساله که با یادش زنده ام...دوسالشه که پنج شنبه ها همیشه پیششم...اون روزفهمیدم که عشقه من تصادف کرده....همون که بهم یاد داد چ جوری عاشقش بشم...همون که میگفت تا تهش باهاتم..همون که اسم بچهامونم انتخاب کرده بود...روزی ک خاکش میکردن اونجا بودم...اون روز منم باهاش خاک شدم...از اون روز مردم...دیگه دختر شادو شیطون قبل نیستم....اون تنها امید زندگیم بود...اون بودکه من بخاطرش نفس میکشیدم حالا که اون نیست...همیشه میگفت خانومه من باید دکتربشه....بخاطر اون تمام تلاشمو میکنم تا بتونم خانومشو دکتر کنم.الان دوساله که هر وقت دلم میگیره میرم پیشش ...درسته که اون نمیتونه جلو پام بلند بشه درسته که اون نمیتونم بهم سلام بده درسته که اون نمیتونه بغلم کنه درسته که اون نمیتونه حرف بزنه اما من که میتونم باهاش حرف بزنم...من هرپنج شنبه پیششم تا به قولم عمل کرده باشم تا زیره قولم نزده باشم ...من قول دادم که تا تهش باهاش باشم سره قولمم هستم...

  • saeed san

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی